سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

حس ِ این روزهایم شبیه انسان کافریست که سرگردان شده.

نشانه های خداوند جلوی چشمانم رژه می روند و باز من انتظار دیگری دارم. همه چیز مثل روز روشن است و من منتظر چیزی هستم که برایم قابل لمس باشد، نه قابل درک. گویی خیال کرده ام که خدا در جسمی می گنجد و روبه روی من نمایا ن می شود!

هنگامی که حضرت موسی (ع) به وعده گاه آمد و خداوند از میان کوه با او سخن گفت، عرض کرد:« پروردگارا! خودت را به من نشان بده، تا تو را ببینم.»* و خداوند خیالش را برای همیشه راحت کرد. فرمود:« به کوه بنگر، اگر تاب آورد و در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید.» کوه فرو ریخت و با خاک یکسان شد و موسی (ع) با دیدن عظمت پروردگار، بیهوش شد.

"چون به هوش آمد، عرض کرد:« خداوندا! منزهی تو! (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم؛ و من نخستین مومنانم.»"*

و من شاید هرگز نتوانم درک کنم که هر آنچه تا کنون دیده ام، از روی ضعف و نقصِ دنیا بوده است و تو را با چشم نمی توان دید چون منزهی از هر عیب و نقصی.

دیدن، در مقابل تو حقیر است...

?

از میان طیف نورها، مادون ِ قرمز و ماورای بنفش را بیشتر دوست می دارم.

شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق

*سوره اعراف- آیه 143

................................................................
پایین نوشت1: عبدالمالک ریگی دستگیر شد! (می دونم خبرش خیلی تکراریه اما هنوز میشه از شنیدنش خوشحال شد)
پایین نوشت2: بدلیل اینکه چندین بار در محل کار تصمیم گرفتم ثوابی کرده و کار این مریض های بدبخت ِ بی گناه رو جلو انداخته و به هر قیمتی شده باهاشون همدردی بکنم – و از اونجایی که هر ثوابی، کباب شدن رو در پی خواهد داشت – حدود 170هزار تومان به بیمارستان خسارت وارد شد که تا ریال آخرش از جیب مبارک بنده پرداخت گردید! حالا با خود فکر بنمائید بنده ی حقیر در ماه چقدر حقوق می گیرم؟!
پایین نوشت3: این روزها هر چی بو می کشم فقط بوی خاک به مشام می رسه! خبری از بوی عید نیست.


نوشته شده در یکشنبه 88/12/9ساعت 9:30 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com